فاتولز – جدیدترین ابزار رایگان وبمستر
دنیایی از جنس هنر دیجیتال>>

دوستی قسمت4*-*

چهارشنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۹ 22:31

نویسنده این مطلب: "هستی روشنی"
موضوع: |داستان‌ دوستی| ? |داستان ها| ? |بهترین پست ها| ?

هاییییی

براتون داستان آوردم*-*

لطفا همه بخونن مردم تا این قسمت رونوشتم:)

۳۵دقیقه بعد...
تق تق تق
وانیا در را باز کرد
واندا:هاییی وانیا:)هایی سوییت موزیک
وانیا:اممم سو..
واندا:بلندشوسوییت موزیک چقدر میخوابی
وانیا:اوون رفته:(((
واندا:چی؟کجا؟چرا گذاشتی بره؟؟؟
وانیا:من تازه از خواب بیدار شدم بعد دیدم یه نامه از طرف سوییت موزیک هست اما خودش رو نیست:(
واندا:ممممن برای تو و سوییت موزیک هدیه آوردم:(حیف نیست وگرنه خیلی ذوق میزد:(عاشق هدیه های جادوییه من از پینک هارت(ملکه ی کریستالی)پرسیدم کجا میشه بهترین وسایل جادویی رو پیدا کنم خودش بهم یدونه دستبند که ۸تا ستاره و یدونه جای سنگ جادویی داره داد و برای سوییت موزیک هم یدونه سنگ جادویی خیلی قوی بهم داد که میتونه هر جادویی رو ذخیره کنه
وانیا:واوو عجب هدیه هایی میسیی
واندا:خواهش^^
وانیا:نمیخوای بریم دنبال سوییت موزیک؟؟؟
واندا:نه چون خود سوییت موزیک لابد صلاح میدونسته که رفته حتما یه دلیلی داشته آجی:)
وانیا:چه دلیلی میتونه داشته باشه چرا باید بره؟؟؟
واندا:عزیزم دست ماکه نیست راستی!توی نامه چی نوشته؟؟
وانیا برای واندانامه را خواند!
واندا:خودش که نوشته برمیگرده:/
وانیا:نوشته ممکنه تا سال ها نیاد
واندا:واییی از دست تو خب یه چند روزی بصبر
واندا:حالا بریم یکم پرواز کنیم
وانیا:وایی من اصلا حوصله پرواز ندارم
واندا:من که رفتم
آنها کیلومترها از خانه دور شدند
واندا:اینجا مینهاتنه یکی از زیباترین شهرها
وانیا:اوهوم
واندا:وانی خوبی؟؟
وانیا:اوه~وم
ناگهان وانیا سقوط کرد
واندا:وانیااااااااااا چی شدهههههه؟؟؟! واییییی الاان میگیرمت!!!!!
ناگهان واندا هم سقوط کرد...
دقایقی بعد.....
واندا:ماکجاییم؟
وانیا:نمد:(
واندا:صبر کن ببینم...
ما الان مینهاتنیم روی یه درخت سبز:/
واندا:یه چیز اینجا عجیبه:!تا الان توجه کردی وقتی ما باهمیم یا سقوط میکنیم یا بال‌هامون نور میده یا غش•___•*
وانیا:آره:/~
واندا:ممکنه دوباره هم اتفاق بیوفته
وانیا:باید بریم پیش یکی که از جادو سردربیاره مثلا...
واندا:توایلایت
وانیا:بریم کانترلات*_*
چند دقیقه بعد....
تق تق تق
بفرمایید‌
واندا:هاییی
توایلایت:های
واندا:ما به کمکتون نیاز داریم درباره ی جادو سوالاتی داشتیم
توایلایت:بیشترتوضیح بدید
واندا:خب راستش من و دوستم وانیا چند مدته که.....
(واندا برای توایلایت توضیح داد)
توایلایت:تا الان با همچین جادویی مواجه نشدم ولی میتونم بهتون کتابی معرفی کنم که بدردتون میخوره به نام«المنتال»فقط یه نسخه ازش وجود داره که پیش منه
واندا:بهمون‌قرضش میدی؟
توایلایت:حتما:)
واندا:ممنون❤
توایلایت:خواهش^^
واندا:باییییی
توای:بایییی
واندا:وانیا بنظرم باید شب یکی پیشمون باشه(غش_پرواز_سقوط_نور#)
وانیا:الان من به رینا زنگ میزنم:)
واندا:باشه
وانیا:الو هایی رینا
رینا:هایی خوفی؟سوییت خوفه؟
وانیا:خوفم ممنون سوییت رفته مسافرت
رینا:آها به سلومتی@-@
وانیا:میتونی امشب بیای خونمون بمونی؟
رینا:نه‌ببخش ولی‌با سلنا و فلاورشای و آماندا مهمونی شبونه داریم:(تو و واندا بیاید پیشمون لطططفاااا
وانیا:مزاحم نباشم:)
رینا:نه نه نه اتفاقا قرار بود بهتون بگم بیاید
وانیا: نمد شاید اومدیم:)
رینا:باشه^^
وانیا:فعلا باییی:)
رینا :بای
واندا:خب وانی چی شد؟؟
وانیا:گفت شما بیاید پیشمون مهمونی شبونه دارن
وانیا و واندا رفتن پیش رینا....
بعدازچند ساعت سرگرمی درآنجا موقع کتاب خواندن شد.....
آنها کتاب المنتال رو خوندند
در بخشی از کتاب المنتال نوشته شده بود اینها نشانه های خواهر های واقعی هستن !!!!!!
یعععننییی وانیا و واندا خواهرننننن
وانیا:یعنی ما خواهریم؟؟
سلنا:خیلی عجیبه:l~
واندا:واقعیت داره:(وقتی وانیا پنج سالش بود من دیدمش که اون رو توی جنگل اورفری رها کردن:(
وانیا:ماااااا خواهریممم؟؟؟o0o
واندا:آره
یک بغل صمیمانه با آماندا و سلنا و فلاورشای و واندا و رینا و وانیا ❤💖
(توجه!من به واندا گفتم خواهر باشن؟گفته آره*-*)
نقش های اصلی:

۱-واندا

۲-وانیا

۳-سوییت موزیک

سایر نقش ها:

۱-رینا

۲-سلنا

۳-پینک هارت

۴-توایلایت

۵-فلاورشای

۶-آماندا

تعداد صفحاتی که نوشتم:l~

پنج صفحه ی عظیمXD

شهرها:

۱-اکواستریا

۲-کانترلات

۳-مینهاتن

کندی جان ببخشید نتونستم بیارمت توی داستان:(

پایان

چطوری بود؟:)

یکبارعکس هم میذارم الان نمیشه زیاد نت نیست که آپلود کنم:(

نظرتون روبگید

بایییییی












آخرین ویرایش:



1 2 3 4 5