پیشاپیش تولد وبلاگ و عید مبارک!+داستان دوستی فصل دوم قسمت اول
جمعه بیست و هفتم اسفند ۱۴۰۰ 16:44
موضوع: |داستان دوستی| ? |داستان ها| ? |نقاشی دیجیتالی و ادیت| ? |عکس| ? |اخبار وب| ? |دانستنی ها| ? |جشن ها| ?

عید و تولد وب پیشاپیش مبارک!
تولد وب ۱_۱_۹۹بوده ولی الان جشن رو گرفتم
موقع عید هیچکس بیکار نیست حتی خودم برای همین جشن رو زودتر گذاشتم🌸
دو سال گذشته توی همین روز بود که...
من به وبلاگ کیانا پرویزی رفتم و توی یکی از مطالبش نوشته بود هک نکنید...
من توی اینترنت سرچ کردم هک چیه و تحقیقات لازم رو انجام دادم
و بعد از تحقیق وب رو ساختم و صاحب وب شدم اما چهار روز بعد متوجه شدم که یک وبلاگ ساختم و رفتم توی اون وب تا مدیریتش کنم عنوان وب رو گذاشتم هنرانه بعد این وبم رو پیدا کردم و واردش شدم طوری که اون وبو بستم و فعالیتم رو اینجا شروع کردم...
قالب میخک صورتی رو انتخاب کردم و آرزوی داشتن قالب حرفه ای داشتم
دومین کامنت وب رو لونا(وایت استار)به وبم داد.
کامنت های بعد ...و بعد....
یکی به اسم واندا نظر داد
ببخشید شما سفارش قالب حرفه ای فلاترشای رو داده بودین؟
❤سفارشتون حاضره❤
واقعیت این بود که من تا اون موقع یک بار هم به وب های میس واندا و دنیای پونی و تیتان ها نرفته بودم و سفارش نداده بودم هنوز نمیدونم کی سفارش داده بودهرفتم و به واندا گفتم نمیدونم جریان چیه و قالب رو دریافت کردم و گذاشتم توی وبم و به ارزوی داشتن قالب حرفه ای رسیدم بعدا یک قالب به فلاورشای..الی سفارش دادم و گذاشتمش
اردیبهشت....
۱۳اردیبهشت ۹۹از وب دنیای پونی و تیتان ها ادیت یاد گرفتم و تا دو ماه مبتدی بودم
اوسیم وانیا رو یهویی ساختم و موهاش رو چتری گذاشتم چون بلد نبودم که کنار بزنمشون با اینکه از چتری متنفر بودم
اون موقع با بدبختی و برنامه پیکسارت ادیت میکردم
تا اینکه چند هفته بعد با ابیس پینت آشنا شدم و جونم راحت شد
خیلی تلاش کردم که ادیتام حرفه ای باشن برای همین از سبک واندا و رینبو راپید کپی کردم و نمیدونستم دقیقا منظور از کپی چیه!
بعد اون ماجرا کپی رو یاد گرفتم که چه معنیی میده و دوباره تکرار نکردم 

توی این راه طولانی دوستای خوبی پیدا کردم که بعضیاشون رفتن...

بعد از مدت ها تحقیق کردم و کدنویس شدم و با گوشی کد نویسی کردم 
عید ۱۴۰۰ متوجه شدم که عکسای وب دارن پاک میشن و باید میزدم آپلود با ماندگاری دائمی بیشتر اونا رو توی ۲روز دوباره آپلود کردم و این یکی از سخت ترین اتفاقات وب بود
۱۴۰۰ خیلی کمتر ادیت میکردم و اصلا تمرین نداشتم
اعم اعم
و هم اکنون به این وب میرسید...
تولد دوسالگی وب مبارک!!!
م





عید نوروز مبارک
.gif)
بعضی از اولین ها:)
آریسا ساما کامنت داد میای تبادل لینک نمیدونستم تبادل لینک چیه کامنت آریسا رو حدف کردم😂
وایت استار هم یچیزهایی میگفت من نمیفهمیدم حالا یادم نیست😂
اولین تبادل لینک با وب سلنا مدیر وب جهان پونی ها بود:)
اولین کادو رو رینا بهم داد^^
اولین دوستم سوییت موزیک
دیگه یادم نیست چی بگم نمیدونم چرا یادم نمیاد...
بریم بخش...ادیت!

عاشق اینم

والپیپر

طراحی لباسم

تادااا
(الان پایینشو دیدم داغونه)
وحالا...
بیاید دنبالم!

داستان دوستی قسمتت جدید...!
د
اه پنج ساعت نوشتم بلاگفا قاطی کرد رفتن
کوثر وانیا را پیدا و او را بغل کرد
وانی:هیییی ولم کن تو دیگه کی هستییییی
کوثر:زهر..* وانیا مگه ضربه مغزی شدی؟!
وانیا:من یتیچانم وانیا نیستم اشتباه گرفتی
کوثر:چی!
و کوثر متوجه شد که اینجا دهکده ای هست که همه ی مردم کپی مردم اکواستریان!
در مکانی دیگر...
همان زمان صدای جیغ آمد
یک دختر با موهای آبی آسمانی به سمت جسیکا دوید و گفت:
اینجا همه دیوونه شدن!!!
چرا هیچ کس خودش رو نمیشناسه !!!!
جسیکا گفت: تو همونی هستی که توی هواپیما روی صندلی شماره ۱۱۷ نشسته بود ؟!
همون دخترگفت: خداروشکر منم تو رو میشناسم بیا هرچی زودتر از اینجا فقط بریم!!
اون دختر مو آبی اسمش سوییت کیک بود با هم دوزدند و از دهکده عجیب و غریب دور شدن از آن طرف هم کوثر در حال دویدن بود و با هم برخورد کردند
کوثر:اون کیهه واییی
جسیکا:سوییت کیک
کوثر:شما وانیا رو ندیدین؟
سوییت و جسیکا:نه
****وسط یک جنگل مرموز ....
یکی تنها افتاده بود.. مجبور بود به دنبال یک چیز فایده دارد بگرده قدم زد چیزی نبود..
هوا در حال تاریک شدن بود وانیا هر چقدر گشت چیزی پیدا نکرد سرتا پا جنگل های تایگا بود
اما با حیوانات عجیب! نه آنتن بود نه اینترنت نه جادو
بعد از کلی از تلاش منصرف شد و به جای اول خودش بر گشت اما توی راه چاه عمیقی بود و توی اون گیر افتاد
وانیا:تففف تو این شانس چرا باید اینجا تله حیوون باشه !
موهایش را جمع کرد ولی یهو الماس دستبند وانیا درخشید وجود یک منبع جادو را حس می کرد! بال های وانیا درخشیدن و بیرون اومدن
یوهووو بالاخره میتونم از چاه بیرون بیام !!!اما وقتی میخواست پرواز کند بالهایش را حس نمی کرد!
و ناپدید می شدند
دست وانیا رو به دیوار کشیده شد دستبند او به دیوار چسبید
وانیا: وای چی شددددد
پله هایی رو به زمین باز شدن و دست وانیا آزاد شد و وانیا به پایین رفت
در آنجا منبع جادو قرار داشت به شکل یک گل کریستالی و بزرگ و نورانی بود درست شبیه گل کریستال دستبند وانیا
هیچ مشکلی در جادو وجود نداشت فقط دو مروارید طرح ستاره از دستبند وانیا کم شد و به سمت گل جادویی کشیده شدند و آنها را از وانیا گرفتند بال های وانیا برگشت و جادوها هم برگشتند

بال های وانیا شفاف و بی رنگ و فقط نورانی شدن و از حالت طبیعی خارج شدن
وانیا:چی چی چرا نمیتونم پرواز کنم چراااااا!!!
(بال داره اما نمیشه پرواز کنه)
از چاه بیرون رفت و با کمک جادو ددوستاش رو پیدا کرد و تامام
و حالا چند تا از وسایل نوروزی که ساختم
چند تا از وسایل نوروزی که ساختم*-*

سفارش خالم😎😂

کد پستی و شماره تماس الکی ان😂
کرم داشتم پیامی براش فرستادم فکر کرد از پست واقعی براش چیزی فرستادن😂🤣

این تخم مرغ رو هم خالم سفارش داد😂 هنوز بسته به دستش نرسیده😁

اینم برا مامانجونم درست کردم😂😍


طراحی خودم😂
عید و تولد دوسالگی وب مبارکککک!!!
برچسب ها: تولد وبلاگ ?
آخرین ویرایش:


